علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

مونس تنهایی

ویزای علیرضا

عزیزم از وقتی به دنیا اومدی نگران بودم نکنه نتونم تو رو با خودم کانادا ببرم وتو مجبور باشی یک ماه بدون من بمونی ولی خدا رو شکر دیشب خبر دادن انشاالله درست می شه نمی دونی چقدر ازخوشحالی جیغ زدم اخه تو این مدت من دائما درحال پیگیری پروندت بودم قربونت بشم نازنینم ...
18 خرداد 1390

درد دلهاي ماماني

پسرم عليرضا جون اين روزها خيلي پرتحرك شدي بعضي روزها واقعا كم مي يارم نگراني بي خوابي همه وهمه خيلي سخته ولي درمقابل عشق وارزوهايي كه براي تو دارم هيچ نيست. اين هاروميگم تا بدوني بيشتر مامان ها اين طورين تو عادت داري ساعتها توبغل دورتا دوراتاق رات ببرم اين باعث شده شبها از پشت درد نتونم بخوابم درطول روز خوابهاي تو يك ربع يك ربعه اين باعث شده من براي انجام كارهاي. روزانه دچار استرس بشم چون تو دوست داري به محض بيدار شدن باهات بازي كنن وگرنه خونه رو روسرت مي ذاري.بيشترشبها با اينكه ما ازساعت ١٠ خاموشي توخونه داريم ولي تو براي خوابيدن حسابي اذيت مي كني من ساعتها توخونه رات مي برم به طوري كه پاهامو از خستگي رو زمين مي كشم وچشمام سياهي مي ره اون م...
18 خرداد 1390

شلوارلي

پسرعزيزم نمي توني درك كني چقدرعاشقتم عزيزم دوماه قبل اينكه به دنيا بياي من توي يه مغازه اين شلوارو ديدم و خريدم بابايي گفت تا كي اين اندازش بشه ولي عزيزم حالا كه سه ماهه شدي وپوشيدي من وبابا كلي ذوق كرديم من عكستو تو فيس بوك گذاشتم تا دوستام توكشورهاي ديگه تورو ببينن كاش مي تونستي بخوني همه كلي ذوق كردن وهمه مي گفتن تو حسابي خوردني شدي . ...
18 خرداد 1390
1